این فایل مواردی برای بهبود یادگیری رو مطرح میکنه و بیشتر به دلایل علاقهنداشتن به یادگیری و روشهای ایجاد علاقه صحبت میکنه.
پیشنوشتها:
- در مطلبی با عنوان نکات کلی دربارهی خلاصههای آذرخش مکری توضیحاتی دادم که پیشنهاد میدم ابتدا اون رو مطالعه کنید.
- این فایل مربوط به سری «به وقت خودشناسی» آذرخش مکری است که در انتهای مطلب، لینک بقیهی بخشها رو هم آوردم. (خلاصهی اون بخشها هنوز تکمیل نشده و بعداً لینکش رو اضافه خواهم کرد.)
- لینکهای این فایل: لینک یوتیوب | لینک اینستاگرام، سال انتشار: ۱۴۰۰
- آذرخش مکری در مورد این مطلب، چند نکته گفتند که اینجا میارم:
- همهی نکاتی که متخصصین برای یادگیری عمقی بهش دست یافتند رو توضیح میدم.
- [مواردی که میگم] برگرفته از مطالعات مختلف و تجربههای من از برخورد با افرادی است که دوست دارن رشد علمی بکنند.
خب بریم و شروع کنیم.
بزرگسالیِ درحالِظهور
بحث رو با توضیح بزرگسالیِ درحالِظهور که تو کتاب زیر آمده، شروع میکنند:

Emerging Adulthood: The Winding Road from the Late Teens through the Twenties
بزرگسالیِ درحالِظهور
Jeffrey Jensen Arnett
کتاب دربارهی Emerging Adulthood صحبت میکنه که اینطور میشه توضیح داد:
قبلاً آدمها تو ۱۸ سالگی، از دورهی کودکی (adolescence) وارد دورهی بزرگسالی (adulthood) میشدن اما الان دورهی جدیدی بین کودکی و بزرگسالی داره ظهور میکنه به نام Emerging Adulthood.
تو این جدول بهتر میشه گفت:
قبلاً | الان |
---|---|
کودکی (۱۰ تا ۱۸) بزرگسالی (۱۸ به بعد) | کودکی (۱۰ تا ۱۸) بزرگسالیِ درحالِظهور (۱۸ تا ۲۹) بزرگسالی (۲۹ به بعد) |
مکری:
- قبلاً شروع بزرگسالی، حدود ۱۸ سالگی بود.و طرف باید میدونست چه کاری میخواد بکنه و ازدواج میکرده و …
- اما الان [شروع بزرگسالی] حدود ۱۰ سال کِش آمده و به حدود ۳۰ سالگی رسیده. یعنی آدمها تا اون سن نمیدونن که چی میخوان، سن ازدواج بالا رفته، جستوجوگری و نامعلومبودن تکلیف و نمیدونم میخوام چه بکنم، طولانیتر شده.
- اگر ۱۸ سالتونه و نمیدونیم چهکارهایی میخواهید بکنید، شما هم احتمالاً دارین وارد این بزرگسالی در حال ظهور میشین. میگه یعنی خواستهها عقب میره و جستوجوی شما ادامه داره. پس اگر هنوز نمیدونین به چی علاقه دارید، اشکالی نداره و عجله نکنید.
- این طبیعیه که تو دورهی Emerging Adulthood ذهنیتمون مدام عوض بشه.
- خوشبختانه میانگین عمر ما هم داره بالا میره. انگار همهچیز داره نوعی تأخیر پیدا میکنه.
نکته: عددی که آذرخش مکری اعلام میکنه ۱۸ تا ۲۶ است که گویا دقیقتر ۱۸ تا ۲۹ سال است.
پرهیز از ذاتگرایی
⏰ دقیقهی ۷ فایل
در تعریف ذاتگرایی میگن یعنی: پدیدهها رو ذاتی نکنیم. مثلاً من ذاتاً از این بدم میاد، من ذاتاً فقط به این علاقه دارم.
اگر ذاتگرایی داشته باشیم، باورهای غلطی به وجود میآد که مانع یادگیری میشن. چند باور غلط رو توضیح میدن:
مانع اول: من باید علاقه یا انگیزهام رو پیدا کنم. (علاقه یا انگیزه باید تو آدم باشه)
بهنظرمن این قسمت مهمترین بحثی هست که تو این ویدئو صحبت میکنن.
موضوع اینه که علاقه و انگیزه و استعداد، باید ساخته بشه و پرورش داده بشه و نیازه با موضوعات درگیر بشیم. نمیشه که فقط تست کنیم و زود تصمیم بگیریم که علاقه داریم یا نه.
آذرخش مکری: علاقه و ایدهآل ما، چیزی نیست که پیدا بشه. درستش اینه که بسازی و پرورشش بدی و دنبالش نگردی.
[پس چون پیداشدنی نیست] این روش کار نمیکنه که علاقههای مختلف رو تست کنیم تا ببینیم کدوم برامون خوبه. باید باهاشون درگیر بشیم.
با گشتن و گشتن، پیدا نمیشه. حتی بعضیا میگن عشق هم اونجوری پیدا نمیشه. باید بسازیاش. یکی میگه رفتم فلان و خوشم نیامد. خب آره چون درگیر نشدی. میگه نیمهی گمشده بر حسب تصادف پیدا نمیشه، باید تراشیده بشه و توش گیر کنی. میگه علاقهی انسانها پرورش پیدا میکنه.
باید یکجایی شروع کنی و علاقهات رو بسازی. درواقع «علایق و استعدادها پرورش داده میشن، ساخته میشن و کشف نمیشن.»
برای درگیرسازی از واژهی Engagement استفاده کردند.
من اینطور میتونم مثال بزنم: مثلاً کسی به فکرش میرسه که نواختن یک ساز رو شروع کنه. ۲ راه داره:
- با نگاه ذاتگرایانه: یک کلاس ثبتنام میکنه و جلسات اول اگر خوشش نیومد، کنار میذاره و میگه علاقهی من نیست و میره دنبال موضوع دیگهای.
- بدون نگاه ذاتگرایانه: ادامه میده تا مدتی و درگیر یادگیریاش میشه و پیش میره. خیلیبعدترها تصمیم میگیره که آیا علاقه ایجاد شد یا نه.
البته یکم ابهام برام داشت این بحث. و شاید نمیشه گفت ذاتگرایی رو کاملاً کنار بذاریم. چون گویا ما از درون، تمایلاتی به چیزهایی داریم و از ابتدای آشنایی باهاشون، متوجه علاقهمون میشیم. از طرفی هر موضوعی هم اگر درگیرش بشیم، احتمالاً علاقهمندی ایجاد نکنه. پس فعلاً برای خودم اینطور جمعبندی میکنم:
به ذاتگرایی خیلی اهمیت ندم. بخش زیادی از علاقههای ما، ذاتی نیستند و ساخته میشن. یعنی از ابتدا علاقهای بهشون نداشتیم اما چون باهاشون درگیر شدیم، بهشون علاقهمند شدیم.
در انتهای فایل، ذاتگرایی رو برای انگیزه هم بهکار میبرن و میگن از اینهم باید دوری کنیم که فکر کنیم «انگیزه باید تو آدم باشه.»
مانع دوم: باید سبک یادگیریام رو پیدا کنم.
⏰ دقیقهی ۱۱ فایل
آذرخش مکری: سبک یادگیری که به صورت فراگیرتر تو روانشناسی معاصر بهش میگن cognitive style یا learning style ادعا میکنه که «هر انسانی یک سبک یادگیری یا سبک شناختی خاص خودش رو داره. و اگر تو سبک نامناسب تحصیل کنه و به اون شکل بخواد یادگیری کنه، عمقی نمیشه و خوب یاد نمیگیره.»
کتاب زیر رو معرفی میکنند تا ایدهی بالا رو نقد کنند.

Great Myths of Education and Learning (Great Myths of Psychology)
Jeffrey D. Holmes
آذرخش مکری [بر اساس این کتاب بالا]:
دنبال پیداکردن سبک یادگیریتون نباشید. ما سبکهای یادگیری بسیاری داریم. انسانها از یک سبک به سبک دیگه حرکت میکنند و برای هر آدمی تغییر هم میکنه. میتونین عوض کنین. قرار نیست کسی بگه بهتون که سبک یادگیری ایدهآل چیه. سبک یادگیریتون رو سیال بنامید، یعنی سبکهای مختف تو دورههای مختلف براتون تغییر میکنه، مثل ذائقهی ما تو خوراکیها است.
با خستگیِ هنگام مطالعه چه کنم؟
⏰ دقیقهی ۱۶ فایل
اینجا این کتاب رو معرفی میکنند:


The Psychology of Fatigue: Work, Effort and Control
Robert Hockey
[بر اساس کتاب بالا] توضیح میدن که خستگی ۲ جزء داره:
- جزء درونی= همون احساس خستگی که فرد متوجهش میشه.
- آدمها از ایننظر، تفاوت دارند. مثلاً بعضیها با ۲ ساعت مطالعه احساس خستگی میکنند و بعضیها با ۱۰ ساعت هم احساس خستگی نمیکنند.
- جزء عینی= میزانِ راندمان که توسط یک فردِ دیگه سنجیده میشه.
- از ایننظر آدمها شبیه هستند. یعنی بهنظر میرسه که راندمان انسانها تقریباً مشابهه.
بخش زیادی از تفاوت آدمها، مربوط به احساسِ خستگیه و راندمان انسانها از نظر زمان، تقریباً ثابته.
یعنی ممکنه یک نفر بعد از یکساعت مطالعه خسته بشه (= احساس خستگی رو متوجه بشه) و یکی دیگه بعد از ۶ ساعت، اما مقدار یادگیریشون، تقریباً برابره.
آذرخش مکری: پس مقدار ساعت مطالعهتون رو با بقیه مقایسه نکنید و اگر شما کم میخوانید و یکی زیاد، ممکنه «غلظت یادگیریتون» یا «تراکم یادگییتون» بیشتر باشه.
خستگی، ظرافتهایی داره که اینجا بهش اشاره نمیکنیم. فقط یک نکتهی دیگه:
بعضیها مثلاً میتونن هرروز ۴ ساعت به صورت ثابت مطالعه کنن ولی بیشتر آدمها boom and bust activity pattern دارند. یعنی یکروز ۶ ساعت مطالعه میکنند و یکروز هیچی.
اصراری نیست که این سبک رو اصلاح کنی و تغییر بدی. بهنظر میاد این چرخههای سینوسی داره. دورهای مغز خیلی توان یادگیری داره و با انرژی حرکت میکنه و دورهای توانش کم میشه.
بعضیها هم معتقد هستند اگر روزی دارید ۱۰ ساعت میخونید و خسته نشدین، یک ترمز بگیرین و پیشرویِبیشازحد نکنین. از افراطیگری تو یادگیری بپرهیزید. سعی کنین این نوسانات کمیکمتر باشه. چون ممکنه نوسان شدید (مثلاً روزی ۱۰ ساعت و ۲ روز هیچی) باعث خستگیِ درازمدت بشه.

- نکته: خلاصهی این کتاب رو ارائه دادند. (لینک)
dunning – kruger effect (پدیدهی دانینگ-کروگِر)
⏰ دقیقهی ۲۳ فایل
خلاصهی این پدیده اینطور میشه: تصور ما از میزان یادگیری و مهارتمون ممکنه منطبق بر واقعیت نباشه.
برای فهمیدن این پدیده، نگاهکردن به نمودارش خیلی کمک میکنه. آدمها رو به ۴ دهک از نظر میزان یادگیری تقسیم کردند. بعد ازشون پرسیدم که «فکر میکنی چهقدر اون مطلب رو بلدی؟» که نتایج خیلیعجیبی داره.
تو سایت متمم توضیحات خیلیخوبی در این مورد هست:
https://motamem.org/اثر-دانینگ-کروگر
آذرخش مکری:نشون دادن که وقتی شما تو دهک پایین یادگیری هستید، خودتون رو خیلیبالاتر از واقعیت میدونین. درصورتیکه اونها که تو دهک بالا هستند[اتفاقاً] خودشون رو پایینتر میبینن.
یعنی بیشترِ ما دچار این خطا هستیم، وقتی مطلبی رو مطالعه میکنیم، خیال میکنیم که یاد گرفتیم.
یکی از بهترین راههایی که بدونی یادگیریات خوبه یا نه اینه که ببینی تخمینت در یادگیری یا در نمرهای که میاری، چقدره.
یعنی وقتی امتحان میدی، قبل اینکه نمرهات بیاد، حدست رو بگو. و هر سری حدست رو اصلاح کن. مثلاً بپرس از خودت چرا فکر میکردی ۱۵ میشی درصورتیکه ۱۰ شدی.
حتی میگه: قدم اول یادگیری مؤثر اینه که بتونی عمق یادگیریات رو درست تخمین بزنی.
در ادامه این کتاب رو هم معرفی میکنند:

The Knowledge Illusion: Why We Never Think Alone
Steven Sloman and Philip Fernbach
وهم دانایی یا وهم آگاهی
بر اساس این کتاب ۲ نکته میگن:
- بیشترِ ما خیلی فکر میکنیم بیشتر از اونکه میدونیم، میدونیم.
- اگر میخوای خوب یادگیری خوبی داشته باشی، سعی کن تخمین درستی از عمق آگاهیِ خودت داشته باشی، یعنی بدونی مطلب رو چهقدر-دقیق میدونی.
Deliberate practice یا تمرین تأملگونه
⏰ دقیقهی ۲۸ فایل
روی این قسمت، تأکید بسیارزیادی میکنن و میگن که اساس موفقیته.
Deliberate practice بخش کوچکی از فعالیت ما رو تشکیل میده. مثلاً از ۱۶ ساعت بیداری، این نابترین قسمت یادگیری، شاید یک تا دو ساعت بیشتر نباشه. این عامل نشون میده چقدر کار مفید کردی و چقدر ترقی خواهی کرد.
مثالی که میزنن اینه: یک تیرانداز بگه من روزی ۱۲ ساعت تیر میاندازم، این کمک نمیکنه. باید تیر بندازی، بری جلو و ببینی چهقدر خطار کردی بعد برگردی و خطات رو اصلاح کنی و دوباره تیر بندازی و هی این رو ادامه بدی.
تعریف Deliberate practice: تمرین تأملگونه یعنی به صورت تأملگونه با ذهنی فعال و آگاه، راندمان خودم رو در مورد کارهایی که میکنم بسنجم و کارها رو مرتب تغییر بدم تا به راندمان بهینه برسم.
آذرخش مکری: اساس موفقیت مقدار Deliberate practice شما در روزه. اگر روزی بتونید ۱ تا ۱.۵ ساعت Deliberate practice داشته باشی، در درازمدت بسیار ترقی خواهی کرد.
پس Deliberate practice چیزی از جنس ارزیابی و اصلاحه. اون زمانیکه روی تأمل روی نتیجهی اقداماتمون و بررسی اینکه چه تغییراتی لازمه اعمال کنیم، میشه Deliberate Practice
سنجش بهبودی خود (Self improvement) بهجایِ مقایسهی خود با دیگران (comparison)
⏰ دقیقهی ۳۴ فایل
این بخش خیلیساده است و اینطور میگن:
خودمون رو با خودمون مقایسه کنیم و نه با دیگران. بررسی کنیم که روشهایی استفاده میکنیم، چقدر به بهبود و آموزش خودمون کمک کرده و self improvement رو بسنجیم.
البته اینبخش رو در ترکیب با Deliberate practice توضیح میدن اما میتونه جدا از اون هم باشه.
Sapere Aude (جرأت یادگیری یا جرأت دانایی)
⏰ دقیقهی ۳۵ فایل
میگن که اصطلاح «ساپِره اوده» مفهومی فلسفیه و تو یادگیری هم بهکار میره.
یک مانع تو یادگیری افراد، ترس از مواجهشدن با ناآگاهی خودشونه. یا از اینکه پی ببرند مطلب رو درست نفهمیدند، مطلبی رو درست بلد نیستند یا عمق دانستههاشون کمه.
[یعنی چون میترسیم که با یادگیری، با ناآگاهیِ خودمون مواجه بشیم و بهش پی ببریم، دنبال یادگیری نیستیم.]
به این قسمت که فکر میکنم، ۲ تا موضوع دیگه هم به ذهنم میاد:
یک ترس دیگهای هم برای یادگیری هست که خیلیشبیه به همینه، اینکه مجبور بشم باورهایی که داشتم رو تغییر بدم. مجبور بشم ثباتی که تو ذهنم بوده رو خرابش کنم. یعنی اینکه متوجه بشم که کم میدونم، خب احساس ناخوشآیندیه و مانع میشه + اینکه متوجه بشم باید بیشتر پیش برم و ثباتی که تو ذهنم داشتم رو خراب کنم هم یک احساس ناخوشآیند دیگه است.
ایده آلگرایی هم کارکردی مشابه این ترس داره. گاهی اوقات وقتی میخواهیم چیزی رو یاد بگیریم، اینفکر که «منکه این مطلب رو نمیتونم ۱۰۰٪ یاد بگیرم. پس اصلاً شروع نمیکنم» هم میتونه مانع باشه.
پس شاید بشه این جمعبندی رو داشت که ممکنه مانع یادگیری ما، ترس از مواجهشدن با ناآگاهی خودمون باشه، یا ترس از اینکه ثبات ذهنمون بههم بریزه و نیاز به تلاش بیشتر داشته باشیم، یا ایدهآلگرایی باشه و یا هرسهمورد. ولی چارهی همهاش همین «ساپِره اوده» است.
آذرخش مکری: جرأت داشته باش و برو تو کار و نترس از ناآگاهی و نادانیات. از دانستن نترس. از اقدامنکردن نترس و فقط انجامش بده. برو تو گود. Just Do It” Mentality
The illusion of transparency (وهم شفافیت)
⏰ دقیقهی ۳۷ فایل
میگن این مفهوم رو Thomas Dashiff Gilovich مطرح کرده و در معرفی کتاب زیر، دربارهاش صحبت کردم: (لینک)

Mindwise: Why We Misunderstand What Others Think, Believe, Feel, and Want
Nicholas Epley
وهم شفافیت رو اینطور توضیح میدن:
ما این تصور رو داریم که دیگران زوم کردند روی شما، دیگران دست شما رو خواندن. دیگران میدونند تو ذهن شما چی هست. دیگران خیلی متوجه نقایص و ناداییها و ناتواناییهای ما هستند. یعنی تخمین ما از توانایی دیگران در درک و شناساییِ نادانی ما، بالاتر از چیزیه که در واقعیت وجود داره.
اینکه ما در منظر دیگران هستیم و دیگران متوجه وضعیت و تلاش ناراحتکنندهی ما خواهند بود. اصلاً اینگونه نیست. شما رو کسی قضاوت و ارزیابی نخواهد کرد.
برای توضیح این اصطلاح، ترکیبی از صحبتهای همین بحث رو کنار هم میچینه که جالب میشه:
افرادی که از یادگیری میترسند و Sapere Aude ندارند، وهم شفافیت دارند. شما فکر میکنید دیگران متوجه هستند که شما موضوعی رو خوب و عمیق بلد نیستی. خودت هم به این رسیدین و متوجه هستین که عمق آگاهیتون کمه. این ۲ تا دستبهدستهم میده و یک رویکرد اجتنابی پیدا میکنین. درواقع اون جرأت یادگیریتون (Sapere Aude) از-دست میره. و نمیتونید Deliberate Practice کنید که راهحل اصلی شما برای رشدتون هست.
Self explationation | توضیحدادن برای خود
⏰ دقیقهی ۴۰ فایل
وقتی آدمها برای خودشون موضوعی رو توضیح میدن، خیلی یادگیری بهتر میشه. مثلاً جرأت اینکه به عمق بپردازن براشون پیدا میشه، وحشت اینکه مطلب رو عمیق نمیدونن، کم میشه.
این مقاله رو هم معرفی میکنند.
Inducing Self-Explanation: a Meta-Analysis
تو این مقاله گفتند که «یک تکنیک بسیارخوب برای یادگیری اینه که هر مطلبی یاد گرفتی رو برای خودت توضیح بدی.»
redundancy principle (اصل اضافهکاری)
⏰ دقیقهی ۴۱ فایل
خیلی اینبخش جذاب بود. میگن:
ذهن انسان با اصل اضافهکاری کار میکنه. یعنی اگر مطالب اضافه یاد بگیرید، کمک میکنه که اون هستهی مرکزی، بهتر و عمیقتر یاد گرفته بشه.
حافظهی انسان با داشتن جوانب زائد و اضافه رشد میکنه. هرچه استطالههای۱ اضافی که ممکنه نامربوط هم باشه، بیشتر باشه، هستهی مرکزی محکمتر سرِجاش وایمیسته. پس اگر میخواهید مطلبی رو عمیقتر یاد بگیرید، بایستی اضافههاش رو زیاد کنی. ذهن انسان از طریق این قلابهای جانبی رشد میکنه.
در واقع چیزهایی بیشتر در حافظه میمونه که شاخه و جوانب بیشتری داشته باشند.
تشبیهِ خیلیخوبی اینجا استفاده میکنند:
یک درخت برای اینکه محکمتر وایسته، هرچی میتونه باید ریشههاش عمیقتر باشه.
مثالهایی که برای ریداندنسی میزنن، خیلی جذابه. مثلا:
- فلان اصطلاح رو کی مطرح کرده.
- اصطلاح لاتینیاش چی میشه.
- این اصطلاح تو ورزش هم استفاده میشه.
- و …
در ادامه میگن:
این یه معنیِ دیگه هم داره، اگر چند بعدی باشید و تو حوزههای مختلف کار کنید، یادگیریتون عمیق میشه.
تکنیک اینه که بهصورت گسترده با استطالههای متعدد روی اون حوزه حرکت کنم. اینجوری ممکنه در کوتاهمدت کمی عقب بمونم ولی در درازمدت موفقیت بسیاربالایی خواهم داشت.
در ادامه براساس کتاب زیر که قبلاً هم معرفی کرده بودند (لینک) میگن که:
یادگیریتون رو چند بعدی کنید. این باعث میشه که بتونید عمیقتر به مسائل بپردازید.

Range: Why Generalists Triumph in a Specialized World
David Epstein


Matthew effect
⏰ دقیقهی ۴۷ فایل
میگن: در لایوهای قبلی مخصوصاً دربارهی مسائل اقتصادی بهش اشاره کرده بودم. متیوافکت میگه که: داراها داراتر میشوند و فقرا فقیرتر.
تو یادگیری هم اینطوریه.
افرادی که تو حوزهای جلوتر هستند (حتی اندکی) چون احساس خوب میکنند، احساس اولبودن میکنند، بهشون دلگرمی میده و اونها رو جلوتر میبره.
و برعکس اونها که عقبتر هستند، چون بهجای اینکه خودشون رو با خودشون مقایسه کنند، خودشون رو با بقیه مقایسه میکنند، انگیزهشون افت میکنه و شروع میکنند به عقبرفتن.
وقتی وارد یک حوزه میشین و از بقیه یکم جلوترین و یکم درخشانتر عمل میکنین، توجهها روی شما میاد، دلگرمیها برای شما میاد، خودت هم احساس دلگرمی میکنی و انگیزهتون شروع میکنه به رشدکردن و جلو میافتید.
مثالهایی که میزنن جالبه.
- تو کودکان دبستانی، سرعت خواندن یک Matthew effect بسیارمهمه. برای همینه که خیلیها میگن اگر بچهی دبستانی یا راهنمایی دارید، روانخواندن مهمه.
- Matthew effect در دانشگاه، زبان انگلیسیه (دانشگاههایی که انگلیسیزبان نیستند). بنابراین توصیه میکنم اگر سالهای اول دانشگاه هستید، تو زبان انگلیسی تسلط پیدا کنین. مضافبر- اینکه دانستن زبانهای مختلف، اون اصل ریداننسی رو هم دامن میزنه. پس اصل ریداننسی و Matthew effect میتونه براتون پیشرفت قابلتوجهی داشته باشه.
تو جای دیگه هم اینطور میگه که:
اگر از بقیه عقبتر باشی، اون درگیری با موضوعات برات ایجاد نمیشه. و اگر یک درخشندگی یا سرآمدیای داشتی، اصطحکاک برقرار میشد و درگیر میشدی. و انگیزه سریع میآمد.
چهکار کنم به خواندن علاقهمند بشم؟ با بیانگیزهگی چه کنم؟
⏰ دقیقهی ۵۱ فایل
اینجا میان و با نکاتی که تا الان گفتهشده، یک سؤال مهم رو جواب میدن و بحث رو وسیعتر میکنن: «به خواندن و یادگیری علاقه ندارم. چکار کنم؟» میگن جواب اینجاست که «چهکار کنم که درگیر یادگیری و خواندن بشم؟ معما در درگیرشدنه.»
دلایل علاقهنداشتن و روشهای ایجاد علاقه و انگیزه رو اینطور میگن:(فقط مورد ۴ جدیده)
- به متیوافکت توجه کن. [که شاید یک دلیلِ علاقهنداشتنه و میشه براش کارهایی بکنی]
- خودت رو با خودت مقایسه کن. [که این اتفاقاً روی متیوافکت هم تأثیر میذاره.]
- از ذاتگرایی بپرهیز. [دنبال علاقه و انگیزه نباش و علاقه و انگیزه رو بساز.]
- تلاشت رو تعبیر مجدد کن. بخشی از تلاشت رو «تمرین ارتقا توانمندی خودت» بدون حتی اگر علاقه نداری. مثلا طرف میگه «من هیچ علاقهای به ورزش ندارم.» اما این رو تمرینی برای درگیرشدن و افزایش توانمندی خودتون ببینید.
- اینجا درواقع، بازتعبیر رو روشی برای درگیرشدن مطرح میکنند که خودِ درگیرشدن، باعث ایجاد علاقه میشه.
- بازتعبیر احتمالاً معادل reappraisal باشه که تو فایل «تنظیم هیجان» خیلیزیاد و خیلیخوب توضیحش دادند. خلاصهی اون فایل رو هم بعداً اضافه خواهم کرد.
- Sapere Aude.
- وهم شفافبودن.
- تأثیر همسالان و محیط
- اینجا دربارهی تأثیر محیط و آدمها صحبت میکنند و عبارتهای «فشار همسالان»، «تغییر محیط» و «واردشدن به شبکهی همسالان» رو بهکار میبرند.
- مکری: وقتی تو شبکهای از همسالان هستید که انگیزهای رو دنبال میکنند، به شما سرایت نامحسوس داره. انسان موجودی است بهشدت الهامپذیر و تأثیرپذیر از همراهان.
- قبلاً هم بحثی با عنوان mto یا moving to opportunity مطرح کرده بودم که اینه: وقتی شرایط محیط رو عوض میکنی و وارد محیطی میشی که همسالان توش فعال هستند و تلاش میکنند، مکِش ایجاد میکنه و شما رو به اونسو میبره.
رابطهی خلاقیت با حوصله-سَر-رفتن
⏰ دقیقهی ۶۰ فایل
اینجا دربارهی ملالت، حوصله-سررفتن، احساس سرگشتگی یا دلزَدگی صحبت میکنند، به عنوان معادلهایی برای boredom.
مکری: درسته که حوصلهسررفتن حالت ناراحتکنندهایه و چیز بدیه، اما بالقوه است و مفیده. چون مکانیزمهای خلاقیت رو فعال میکنه و باعث میشه ذهنْ راه بیفته و جوانه (یا پرز)هایی ایجاد بشن و در نهایت باعث ایجاد و رشد خلاقیت و علاقه و انگیزه میشه. و اتفاقهای خوب دیگه مثل ایجاد متیو افکت، مقایسه با خود و … هم در ادامهاش میان.
رنج و ناراحتیاش رو تحمل کنین. از حوصلهسررفتنْ گریزان نباشید و نترسید. اشکالی نداره، اجازه بدین حوصله تون سر بره. مثلاً یک کاری میکنی و دلت رو میزنه، این اوکیه.
اینجا باز اشاره میکنه به همون بحث قبلی که علاقه، پیداشدنی نیست که بگیم «تا رفتیم سمت چیزی، منو بگیره و بگم نیمهی گمشدهام پیدا شد.» انگار میگن وقتی تو کاری یا چیزی به ملالت رسیدیم، تحملش کنیم. این تحملکردنِ ملالت رو یک Desirable difficulty (دشواریِ مطلوب) میدونن.
به حوصله-سر-رفتن به عنوان یک فرصت طلایی نگاه کنین که یادگیریِ شما رو عمق میبخشه.
نکته: این بحث با اصل ریداندنسی که قبلاً گفته شد، مشابه بهنظر میآد اما فقط از نظر تصویری شبیهه. اونجا صحبت این بود که برای یادگیری یک موضوع، هرچهقدر موارد جزئی و حتی بیربط رو بیشتر بدونیم، بهتره. اینجا صحبت اینه که وقتی بیحوصله بشیم، سیستم شناختیِ ما شروع میکنه به فعالیت و پرزهایی ایجاد میکنه که باعث خلاقیت میشه.
تلاش خودم، باعث موفقیت شده!
⏰ دقیقهی ۶۵ فایل
مکری: وقتی دلیل موفقیت افراد رو میپرسی، میگن تلاش خودمون بوده. انسانهایی که تماماً لاف تلاش خودشون رو میزنن و مدعی هستند که همهاش با ارادهی خودشون به جایی رسیدن، آسیبپذیر خواهند شد. ممکنه خیلیسریع بیانگیزه بشن.
بیا و یک توازنی در موفقیت خودت ارائه بده. و بگو: «موفقیت من مخلوطی است از شانس، فرصتهای اجتماعی [موقعیت]، کمک دیگران و تلاش خودم.»
وقتی اینطوری بهش نگاه میکنین، اون خشمها و بیانگیزهگیهای بعدی خیلیکمتر میشه.
[این دیدگاه] سرزنش رو میتونه تغییر بده. در نظریهی سرزنش (theory of blame) نکات خیلیجالبی داریم. [این نکات رو توضیح نمیدن و به بعد مؤکول میکنن.]
جمعبندی
⏰ دقیقهی ۶۷ فایل
این قسمت کل مبحث رو یک جمعبندی کوتاه میکنن و میگن: این موضوعات، راهحل ساده ندارند.
و در انتها، کتاب زیر رو معرفی میکنن که به پدیدهی engagement ارتباط داره:

Addiction by Design: Machine Gambling in Las Vegas
اعتیادِ طراحیشده: دستگاههای قمار در لاسوگاس
Natasha Dow Schüll
این کتاب، قماربازی رو یک اعتیادِ طراحیشده میدونه.
مکری: همینکاری که ما میخواهیم انجام بدیم رو در شیوهی مخربش انجام میدن. شما به چیزی علاقه نداری و میخوان شما رو علاقهمند کنن. فکر کردن «یک آدمی اصلاً به قمار علاقه نداره، چطور گیر بندازیماش؟» بهنظر میاد نیمهی تاریک سیارهی ما، از نیمهی روشن در جهت علاقهمندکردن انسانها در جهت منافع خودش، موفقتر عمل کرده.
این فایل، قسمت پنجم از سری «به وقت خودشناسی» هست که آذرخش مکری تهیه کردند.
- قسمت اول | چالش اعتماد به نفس
- قسمت دوم | احساسهای بد
- قسمت سوم | برآورد صحیح از خویشتن
- قسمت چهارم | تلاش، خویشتنداری و آینده نگری
- قسمت پنجم | رازهای موفقیت تحصیلی
- قسمت ششم | شادکامی و سلامت روان در عصر نابرابری ها
- قسمت هفتم | نگاهی بیشتر به عادت ها
- قسمت هشتم | شادی، رضایتمندی و معنای زندگی
- قسمت نهم | تلاشگری
- قسمت دهم | شور و اشتیاق در زندگی از اعتدال تا افراط
- استطالهدادن؛ اطالهدادن. امتداد-دادن. ↩︎